سال نو مبارک

شاید این اخرین باری باشه که توی سال ۱۳۸۷ وبلاگمو آپ میکنم

اول از همه ۲ سالگی وبلاگمو تبریک میگم.

و دوم سال جدید را پیشاپیش به همتون تبریک میگم.

و سوم امیدوارم توی این سال جدید فرصت های زیبای زندگیتون را از دست ندید.

 

 

اگر می خوای ارزشت را نزد خدا بدانی ، نگاه کن ببین ارزش خدا نزد تو در وقت گناه چه قدر است ؟

پيام آخر «كلاس»

 

يك كلاس بزرگ كه شاگردهايش يكديگر را نمي‌بينند. اينجا استاد هم ديده نمي‌شود، اما در اين

 

كلاس بدون استاد بازيگوشي بهايي سنگيني دارد. درس را بايد جدي گرفت. چشم به هم بزني،

 

كلاس تمام است، يك نمره خنثي در كارنامه‌ات ثبت شده.

 كلاس؟ هرجا كه ما هستيم. شاگردها؟ ما.

 

درس؟ زندگي.

 استاد تا چند دقيقه بعد روي تخته سياه  مي‌نويسد: «پايان».

 

 تا فردا راهي نمانده دوست عزيز.

خدا  جا مانده ام

الان که تصمیم گرفتم برایت بنویسم دل پر دردی دارم که دلم می خواد ساعتها بنویسم،صفحه ها بنویسم

می دانم که نمی توانم خدا  دلم گرفته از اینکه همه چیز مرا در بر می گیرد جز تو خدا  نمی دانم چه کنم مانده ام در مانده ام نکن تنهایم نذار  نمی توانم بدون تو لحظه ای دوام بیاورم  و عمری که نمی دانم تا کی؟؟؟ چه غفلت ها که کرده ام که می دانم از کی!!!

خدا  دل این بنده ات خیلی گرفته است ... دلش تو را می خواهد و حسابی هم تنگ است ... خدا جان الان که برایت می نویسم یاد تو تنم را می لرزاند ... به حدی رسیده ام که حتی رویم نمی شود بگویم دوستت دارم ... خودم هم خنده ام می گیرد، و بعد هم گریه ... گریه ... گریه ... کاش می توانستم ساعتها اشک بریزم بلکه کمی تنها کمی فقط کمی سبک تر شوم ...

 خدا  یاد خودم که می افتم من ... چیزی جز این نبودم همه چی از زمانی شروع شد که بخشش تو را ،روح تو را ،عشق تو را در خودم در یافتم ... زندگی ای که از طرف تو به من هدیه شد و چه شد؟؟؟

خدایا گاهی می اندیشم چرا به اصل خود بر نمی گردم ... چرا یادم می رود که چه بودم و تو مرا چه ساختی ... چرا همیشه در حال فراموشی و فراموش کاری ام ...  دلم بسیار گرفته است ... خدایا می دانم که بیایم زبانی ندارم که بگویم دوستت داشتم بگذار تا همینجا هستم با همین سیاهی و تباهی بگویم در همه ی عمرم تو رو حس کردم ،دوست داشتم، ولی بد بودم ... بد ... ای خالق من ... ای آفریدگار من ... مرا ساخته ای و من تو را بسیار دوست دارم ... تو را گاهی کم می فهمم ... گاهی سخت ... اه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه  ... خدا  جا مانده ام ... داغونم خدا  به دادم برس ...

 

تو بهترینی ..

دلم می خواست الان که یکمی سرت خلوت تره باهات حرف بزنم ...

راستش هول شدم وقتی می خوام حرفام رو بنویسم انگار دیگه هیچی ندارم ...

 ازاینکه کمکم می کنی که کمتر بد باشم ازت ممنونم ... خدا خیلی دلم می خواد بنده ی خوبی برات باشم ... خدایا تو بزرگترینی ... تو تنها دغدغه ی بی تشویشی ... تو بهترینی ...

خدا جونم همه ی ما رو به راهی که باید هدایت کن ... همه ی ما رو از راهی که نباید دور نگه دار

خدایا از شر دشمنان محفوظم نگه دار ...

خواهش میکنم ازت مراقبم باش...

خدایا..

نمی شد نیومد و ننوشت و به خاطر همه چیز ازت تشکر نکرد

بزرگی رو از تو می گیرم وقتایی که احساس حقارت خفم می کنه..
حقارت رو هم از تو می گیرم وقتی بزرگی تو گلوم گیر می کنه..


آره منی که همه چی رو از تو دارم هیچی برای تو ندارم!!!!
خدایا طعم یک زندگی واقعی بهم نشون بده تا بزرگ بشم
تا امروزم از دیروزم شرمنده نشم
تا فردایم به امروز و دیروزم امیدوار باشه و افتخار کنه
تا تو هم به من افتخار کنی
تا من هم افتخار بندگی تو را داشته باشم

 

...

تو اینجایی و من..

حتی نمی دونمم این راهها رو کی و چه جوری می رم ... چه نیرویی داره در من ، منو حرکت می ده ... چیزایی که همیشه دلم می خواست،اما نمی دونستم از کجا باید پیداشون کنم ... کارایی که نمی دونستم از کجا باید شروع کنم

... همه چیز اتفاق می افته ...

... خدایا وقتی می بینم به صدای دلم گوش می دی

واقعا خجالت میکشم

تو اینجایی و من..

چقدرحس میکردم ازت دور شدم!

هنوز ...

 

خیلی چیزها دیگر ناراحتم نمی کنه  ...

 

هنوزم آب می کوبم
هنوزم شعر می ریسم
هنوزم باد می روبم

هنوزم همه غلطی می کنم غیر آدم شدن ...

 

چقدر اروم خسته ام ..

 

 

همین...

 

همینقدر که هنوزم هستی ... همینقدر که به همه چیز شنوا و بینا و آگاهی ...
همین ... به خودت قسم همین
همین هم کافیست ...

از مدینه تا مکه

 

وقتی هواپیما از زمین جده بلند شد تازه فهمیدم کجا بودم اشک توی چشم هام حلقه زد بدون اینکه دست خودم باشه زار زار گریه کردم...دلم تنگ شد دلم از این همه غربت گرفت . دلم میخواست حتی میتونستم چند ساعت بیشتر توی مسجدالحرام یا مسجد النبی کنار پنجره های بقیع مینشستم ...ولی افسوس...حیف که دیر میفهمیم کجا بودیم واقعا حیف

 

وقتی برای اولین بار شب رفتیم سمت قبر پیامبر وقتی گنبد سبز را برای اولین بار دیدم گریه کردم من لیاقتشو نداشتم

 

وقتی برای اولین بار روی فرش سبز حرم پیامبر پاهام رسید بدنم شروع به لرزیدن کرد دست خودم نبود زار زار گریه کردم من کنار قبر پیامبر بودم !!

 

 

وقتی برای اولین بار پشت میله های قبرستان بقیع وایسادم و به این همه خاک نگاه کردم وقتی ما را راه نمیدادند که بریم


میخواستم بین الحرمین بشینم شکایت دلمو به رسول الله بگم .هر بار اومدم شکایت کنم یکی ازین شرطه ها ازونجا روندم.

...حتي پشت پنجره هاي بقیع

گریه کردم

تا میتونستم زار زدم

دلم گرفت از این همه غربت

وقتی خواستیم مدینه را ترک کنیم وقتی شعر خداحافظ ای بهترین سرزمین را می خوند

وقتی برای اخرین بار میتونستم گنبد سبز را ببینم بغض گلومو گرفت

گریه کردم

 

مدینه واقعا شهر غریبی بود



وقتی همه توی مسجد شجره محرم شديم

، وقتي كه همه با لباسهاي يكدست سفيد اومدن ، وقتي آدم اون همه سفيد پوش رو مي ديد كه دارن به ديدار خدا ميرن يه حس خيلي خوبي بهش دست مي داد ، حس مي كردم همه فرشته هستن ،وقتی همه لبیک میگفتیم دوباره زار زار گریه کردم

 

بهترین لحظه وقتی بود که میخواستیم وارد مسجدالحرام بشم میدونستم وقتی کعبه را دیدم باید سجده کنم و 3 تا دعا از خدا بخوام با خودم تکرار کردم اره یادم بود خوب یادم نمیره !!

دستام یخ کرده بود

وارد ورودی مسجدالحرام شدیم

زمین یخ بود

پاهام سرد

حس عجیبی داشتم

چشمهامو بستم وقتی مامانم گفت چشمهاتو باز کن

باز کردم

محو تماشای کعبه شدم

خدای من!!

الان من روبه روی کعبه

3تا دعایی که اماده کرده بودم همش از توی ذهنم پریده بود !!

دیدم همه سجده کردن من هنوز وایسادم دارم نگاه میکنم!!

خدای من

گریه کردم

وای

..

سنگ شروع حجرالاسود !!

طواف 1 2 ... 7

وای خدای من

لبیک

صفا مروه

طواف نسا

اب زمزم

گریه کردم

خدایا من بنده حقیرت لیاقت اومدن به این سرزمین مقدس را داشتم!!

ناودون طلا حجر اسماعیل مقام ابراهیم

شکاف کعبه ..

حجرالاسود..

تا توی مکه بودیم جشن مبعث بود

سعادت بزرگی بود!! خدای من شکرت

و از همه قشنگترغبار روبی و گلاب شویی توی کعبه

وقتی در خانه خدا باز شد و اون همه جمعیت با هم تکبیر گفت

وقتی در خانه خدا باز بود و خودمو روبه روی در باز کعبه میدیدم

حتی اشک ریختنم هم دست خودم نبود

گریه کردم

اره مثل یه خواب و رویا بود

خیلی شیرین

و دعای اخرم خواستم که خدا همه را بطلبه که بیان و حاجت هاشون را از نزدیک بخوان

آره

وقتی هواپیما از زمین جده بلند شد تازه فهمیدم کجا بودم

 

منو برای این همه تاخیر ببخشید


خونه خدا مهمونیه دارم میرم

بغض گلومو گرفته

باورم نمیشه

راستی راستی دارم میرم

خدااااااااااااااااااااااااااا

باورم نمیشه

دارم میرم پیش رسول الله

دارم میرم کنار بقیع غریب

میخوام برم کنار خونه خداا

میخوام برم کعبه !

اشک دارم میریزم خدایا یعنی من لیاقتشو داشتم که منو دعوت کردی بیام؟؟

جدی جدی دارم میرم

دیروز چادر سفید رو سرم انداختم گریه کردم

دلم گرفت

خدایا من

..

کمتر از 10 روز دیگه

کنار قبر پیامبرتم

..

خدایا من که

..

خدایا منو ناخواسته طلبیدی

..

من که..

 

نمیتونم حتی فکرشو کنم من من

خدای مهربونم

خیلی دوستت دارم

بچه ها هرچی خوبی بدی ازم دیدین حلالم کنین

من راستی راستی راهی خونه خدا دارم میشم

دستهای بچه ها

 

به دستهاي کوچک بچه ها فکر ميکنم
به دستهايي که ميشود از فرط مهرباني بوسيدشان به دستهايي که هنوز بوي اسکناس نگرفته اند
به دستهايي که هنوز مانده تا مثل آدم بزرگها ياد بگيرند جفا کنند

دستهايي که هنوز به امضاي مرگ کسي روي کاغذ ننشسته اند و براي التماس به کسي قلم به دست نگرفته اند
دستهايي که هنوز روي رخسار کسي به ضرب فرود نيامدند
دستهايي که هنوز به خون کسي آغشته نشدند
دستهايي که هنوز چشم کسي به آنها نيست براي خرجي دادن , که همين نگاه به آنها جواز بدهد دست به هر کاري بزنند
دستهايي که نهايت کاري که کرده اند توي جشن تولد هم سن و سالانشان تا سر حد سرخ شدن بهم خوردند و شادي آفريدند
يا گيس بلند دختري که عروسکشان نميدهد را کشيدند
دستهايي که هنوز حناي زندگي رنگشان نکرده
دستهايي که با همه ي کوچکي بزرگ اند و پر سخاوت
دستهايي که هنوز براي عقد پيمانهاي دروغين براي اعلام همراهي که عمرش به کوتاهي يه پلک زدن است ژست مودت به خود نگرفته اند
دستهايي که هنوز ياد نگرفته اند ميشود به نشانه ي رد به سينه ي کسي کوبيده شوند
کاش اينقدر بچه ها براي بزرگ شدن
براي اين همه تغيير کردن
براي ياد گرفتن همه ي اين بديها
شتاب نميکردند
کاش اينقدر زود يادشان نميرفت که يک روزي با اين دستها شادي مي آفريدند

این پست برای پارمیدا کوچولو خودم نوشتم که خیلی زود تر از اونی که فکرشو کنم داره بزرگ میشه

نوشته ای از

خاله شادی

تک تک این نفس ها


آری،و خدا تمام این ثانیه هاست.تک تک این نفسهاست.خدا همه ی من است به وقت نیکی و همه ی توست وقتی چشمانت را از کودکان فقیر دریغ نمیکنی.خدا شاد ترین بازی کودکانه است ،وقتی در مدرسه خوراکیها را تقسیم میکردیم این خدا بود که در دستان ما تکثیر میشد
.
خدا تمام اشتیاق جوانیست، همه ی غرور میانسالی است و نگاه کهنسالان است به سمت آسمان.خدا بوی خاک باران خورده در پایییز است،تمام ادم برفیهای زمستان است،عطر همه ی شکوفه های بهاریست و خدا احساس خنک هندوانه در تابستان است.
خدا در چشمان همیشه نگران مادرم جریان دارد و در دستان پدرم لانه کرده.خدا تک روزنه های نور در دیوار زندان است،قُم قُمه ی آب در بیابان است و تجربه ی شیرین خورشید است در قطب.خدا لبخندهای مهربان توست وقتی تمام تمنای مرا پاسخ میدهی.
خدا راه میرود، شعر میخواند، نور میبافد. خدا شبها برای بچه ها قصه میگوید و صبحها یادشان میاندازد صورت پدر را با جانانه ترین بوسه بدرقه کنند.خدا با یک قوطی کمپوت به بیمارستان می آیدو روی شاخه گلی کنار تخت بیمار مینشیند.خدا بوی هیزم سوخته است،لطافت شبنم سحرگاهی است،حافظه ی کوچ اردکهاست و خدا هوای شرجی استواست.

خدا هنگام عاشق شدن ما دلشوره میگیرد و شبهای فراغ پا به پای ما میگرید.خدا ازدحام پشه ها دور چراغ است ،خدا روی دوشهای حلزون است،تجربه ی لحظه های پیله برای کرم است و رویش همیشگی جلبکها در برکه هاست.خدا بلیط میدهد،سوار اتوبوس میشود اماجایش را با پیر زنها عوض میکند.خدا بوی اسپند دود کرده در مراسم عروسی است،بادکنکهای رنگی در جشن تولد است،

خدا با مزه ی خرما کام تلخ مرگ را شیرین میکند. خدا اوج پرواز عقاب است ،نوسان سریع قلب گنجشک است،لحظه های مکر روباه است .خدا پشت چراغ قرمز شکلات میفروشد،نادیده اش نگیرو خدا اشتیاق ملاقات خواهر و برادریست که تاکنون همدیگر را ندیدن خدا سلامیست که  هر روز صبح رد و بدل میشه .آری،

خدا تمام این ثانیه هاست

تولد

اولش همه شکل هم هستیم
کوچولو و کچل
حتی صداهامون هم شبیه به همدیگه است
با اولین گریه بازی شروع میشه
هی بزرگ می شیم
بزرگ و بزرگتر
اونقدر بزرگ که یادمون میره
یه روز کوچولو بودیم
دیگه هیچ چیزیمون شبیه به هم نیست
حتی صداهامون
گاهی با هم می خندیم
گاهی به هم!

یک سال دیگه گذشت
یکی میگه یک سال دیگه بیهوده گذشت
یکی میگه یک سال بزرگتر شدم
یکی میگه یک سال پیرتر شدم
یکی میگه یک سال دیگه تجربه کسب کردم
یکی میگه یک سال به مرگ نزدیک تر شدم
یکی هم اصلا براش مهم نیست و هیچی نمیگه.

منم یک سال بزرگتر شدم ... یکسالی که نمی دونم توش واقعا تونستم « بزرگ » بشم یا نه ؟ ... تونستم با مشکلات خودم کنار بیام ؟ ... تونستم همونی باشم که هستم ؟ ... تونستم بعضی از عیب هام رو برطرف کنم ؟ ... تونستم کسی رو نرنجونم ؟ ... تونستم دل کسی رو شاد کنم ؟ ...
نمی دونم ... باید فکر کنم ... شاید اونجوری که می خواستم باشم نبودم....ولی یکسال بزرگتر شدم

 

پس

 تولدم مبارک

الفبای زندگی

 

A – Accept پذیرا باشید:

دیگران را همانگونه که هستند بپذیرید ، حتی اگر برایتان مشکل باشد که عقاید ، رفتارها و نظرات آنها را درک کنید.

B - Break away خودتان را جدا سازید:

خود را از تمام چیزهایی که مانع رسیدن شما به اهدافتان می شود جدا سازید.

C - Creat خلق کنید :

خانواده ای از دوستان و آشنایانتان تشکیل دهید و با آنها امیدها ، آرزوها ، ناراحتی ها و شادی هایتان را شریک شوید..

D – Decide تصمیم بگیرید:

تصمیم بگیرید که در زندگی موفق باشید . در آن صورت شادی راهش را به طرف شما پیدا می کند و اتفاقات خوشایند و دلپذیری برای شما رخ خواهد داد.

E - Explore کاوشگر باشید :

جستجو و آزمایش کنید . دنیا چیزهای زیادی برای ارائه کردن دارد و شما هم قادرید چیزهای زیادی را ارائه دهید. هر زمان که کار جدیدی را آزمایش می کنید خودتان را بیشتر می شناسید.

F - Forgive ببخشید :

ببخشید و فراموش کنید . کینه فقط بارتان را سنگین تر می کند و الهام بخش ناخوشایندی است. از بالا به موضوع نگاه کنید و به خاطر داشته باشید که هر کسی امکان دارد اشتباه کند.

G - Grow رشد کنید:

عادات و احساسات نادرست خود را ترک کنید تا نتوانند مانع و سد راه شما برای رسیدن به اهدافتان شوند.

H – Hope امیدوار باشید:

به بهترین چیزها امید داشته باشید و هرگز فراموش نکنید که هر چیزی امکان پذیر است ، البته اگر در کارهایتان پشتکار داشته باشید و از خدا کمک بخواهید.

I - Ignore نادیده بگیرید:

امواج منفی را نادیده بگیرید . روی اهدافتان تمرکز کنید و موفقیت های گذشته را بخاطر بسپارید . پیروزی های گذشته نشانه و رابطی برای موفقیت های آینده هستند.

J – Journey سفر کنید:

به جاهای جدید سر بزنید و با فکر روشن ، امکانات جدید را آزمایش کنید . سعی کنید هر روز چیزهای جدیدی را بیاموزید ، بدین صورت رشد خواهید کرد و احساس زنده بودن می کنید.

K – Know بدانید:

بدانید که هر مساله ای هر چقدر هم که سخت و دشوار باشد در نهایت حل خواهد شد . همان طور که گرمای مطبوع و دلپذیر بهار پس از سرمای طاقت فرسای زمستان می آید.

L – Love دوست بدارید :

اجازه دهید که عشق به جای نفرت ، قلبتان را پر کند. زمانی که نفرت در قلب شما ساکن است هیچ فضای خالی برای عشق وجود ندارد ، اما موقعی که عشق در قلبتان ساکن است ، تمام خوشبختی و شادی در وجودتان قرار دارد.

M – Manage مدیر باشید:

بر زمان مدیریت داشته باشید ، تا استرس و نگرانی کمتری شما را رنج دهد . استفاده درست از زمان باعث می شود که روی موضوعات مهم بهتر تمرکز کنید.

N - Notice توجه کنید:

هرگز افراد فقیر ، ناامید ، رنج کشیده و ضعیف را نادیده نگیرید و هر نوع کمکی را که قادرید به این افراد ارائه دهید از آنان دریغ نکنید.

O - Open باز کنید:

چشم هایتان را باز کنید و به تمام زیباییهایی که در اطرافتان وجود دارد نگاه کنید ، حتی در سخت ترین و بدترین شرایط ، چیزهای زیادی برای سپاسگزاری وجود دارد.

P – Play بازی و تفریح کنید:

فراموش نکنید که در زندگیتان تفریح و سرگرمی داشته باشید . بدانید که موفقیت بدون شادی و تفریح ، مفهومی ندارد.

Q – Question سوال کنید:

چیزهایی را که نمی دانید بپرسید ، زیرا که شما برای یاد گرفتن به این کره خاکی آمده اید.

R – Relax آرامش داشته باشید:

اجازه ندهید که نگرانی و استرس بر زندگی شما حاکم شود و به یاد داشته باشید که همه چیز در نهایت درست خواهد شد.

S – Share سهیم شوید:

استعدادها ، مهارتها ، دانش و توانائیهایتان را با دیگران تقسیم کنید ، زیرا هزاران برابر آن به سمت خودتان برمی گردد.

T – Try تلاش کنید:

حتی زمانی که رویاهایتان غیر ممکن به نظر می رسند تلاشتان را بکنید . با تلاش و مشارکت در انجام کارها ماهرو خبره می شوید.

U – Use استفاده کنید :

ازاستعدادهاوتوانایی ها یتان به عنوان بهترین هدیه استفاده کنید.استعدادهایی که تلف شوند ارزشی ندارند. استفاده صحیح ازاستعدادهاوتواناییهایتان برای شما پاداشهای غیرمنتظره ای به دنبال دارد.

V – Value احترام بگذارید:

برای دوستان و اقوامی که شما را حمایت و تشویق کرده اند ، ارزش قایل شوید و هر کاری که از دستتان بر می آید برای آنها انجام دهید.

X – X-Ray اشعه ایکس:

با دقت و شبیه اشعه ایکس به قلب های انسانهای اطراف خود بنگرید در نتیجه شما زیبایی و خوبی را در قلب آنها خواهید دید.

Y – Yield اجازه دهید:

اجازه دهید که صداقت و درستکاری وارد زندگیتان شود. اگر شما در راه درستی حرکت کنید درانتها خوشبختی را خواهید یافت .

Z – Zoom تمرکز کنید:

زمانی که خاطرات تلخ ، ذهنتان را پر کرده است ، به جاهای شاد بروید . اجازه ندهید که تلخی ها مانع رسیدن شما به اهدافتان شود. در عوض روی توانایی ها ، رویاها و فردایی روشن تمرکز کنید

دو روز مانده به پايان جهان

دو روز مانده به پايان جهان ، تازه فهميد كه هيچ زندگي نكرده است .

تقويمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقي مانده بود . پريشان شد و آشفته و عصباني ، نزد خدا رفت تا روزهاي بيشتري از خدا بگيرد.

داد زد و بد و بيراه گفت ، خدا سكوت كرد . آسمان و زمين را به هم ريخت ، خدا سكوت كرد . جيغ زد و جار و جنجال راه انداخت ، خدا سكوت كرد . به پر و پاي فرشته و انسان پيچيد ، خدا سكوت كرد . كفر گفت و سجاده دور انداخت ، خدا سكوت كرد .دلش گرفت و گريست و به سجاده افتاد . خدا سكوتش را شكست و گفت : «عزيزم اما يك روز ديگر هم رفت . تمام روز را به بد و بيراه و جار و جنجال از دست دادي،تنها يك روز ديگر باقي است. بيا و لااقل اين يك روز را زندگي كن . »

لا به لاي هق هقش گفت: « اما با يك روز ! با يك روز چه كار مي توان كرد !؟ »

خدا گفت : « آن كس كه لذت يك روز زيستن را تجربه كند ، گويي كه هزار سال زيسته است و آنكه امروزش را درنمي يابد ، هزار سال هم به كارش نمي آيد .» و آنگاه سهم يك روز زندگي را در دستانش ريخت و گفت :

« حالا برو و زندگي كن .»

 

او مات و مبهوت، به زندگي نگاه كرد كه در گودي دستانش مي درخشيد . اما مي ترسيد حركت كند ، مي ترسيد راه برود، مي ترسيد زندگي از لاي انگشتانش بريزد . قدري ايستاد... بعد با خودش گفت :وقتي فردايي ندارم ، نگه داشتن اين زندگي چه فايده اي دارد . بگذار اين يك مشت زندگي را مصرف كنم .

آن وقت شروع به دويدن كرد زندگي را به سر و رويش پاشيد ، زندگي را نوشيد و زندگي را بوييد و چنان به وجد آمد كه ديد مي تواند تا ته دنيا بدود ، مي تواند بال بزند ، مي تواند پا روي خورشيد بگذارد ، مي تواند...

او در آن يك روز آسمانخراشي بنا نكرد ، زميني را مالك نشد ، مقامي را به دست نياورد اما ... اما در همان يك روز دست بر پوست درخت كشيد . روي چمن خوابيد . كفش دوزكي را تماشا كرد .

سرش را بالا گرفت و ابرها را ديد و به آنهايي كه نمي شناختندش سلام كرد و براي آنها كه دوستش نداشتند از ته دل دعا كرد . او در همان يك روز آشتي كرد و خنديد و سبك شد ،

لذت برد و سرشار شد و بخشيد ، عاشق شد و عبور كرد و تمام شد . 

او همان يك روز زندگي كرد اما فرشته ها در تقويم خدا نوشتند :

 

 

« امروز او در گذشت ، كسي كه هزار سال زيسته بود ! »

نزدیک ترین نقطه به خدا

نزدیک ترین نقطه به خدا هیچ جای دوری نیست.

نزدیک ترین نقطه به خدا نزدیک ترین لحظه به اوست.

وقتی حضورش را درست توی قلبت حس می کنی،

آنقدر نزدیک که نفست از شوق والتهاب بند می آید.

آنقدر هیجان انگیزکه با هیجان هیچ تجربه ای قابل مقایسه نیست.

تجربه ای که باید طعمش را چشید.

 اغلب درست همان لحظه که گمان می کنی در برهوت تنها ماندی،

 درست همان جا که دلت سخت می خواهد او با تو حرف بزند،

همان لحظه که آرزو داری دستان پر مهرش را بر سرت بکشد،

 همان لحظه نورانی  که ازشوق این معجزه دلت می خواهد تاآخردنیا از ته دل  وبا

 کل وجودت اشک شوق شوی وتا آخرین ذره وجود بباری.

 نزدیک ترین لحظه به خدا می تواند در دل تاریک ترین شب عمر تو رخ دهد،

یا در اوج بزرگ ترین شادی دلخواسته ات.

می تواند درست همین حالا باشد !

و زیباترین وقتی که می تواند پیش بیایدهمان دمی است که برایش هیچ بهانه ای نداری.

 جایی که دلت برای او تنگ است.

 زیبا ترین لحظه ی عمر و هیجان انگیز ترین دم حیات همان لحظه باشکوهی است که با  چشم خودت خدا را می بینی.

درست همان لحظه که می بینی او با همه عظمت بیکرانش در قلب کوچک تو جا شده است.

همان لحظه که گام گذاشتن او را در دلت حس می کنی، و نورانی و متعالی شدن حست را درک می کنی.

آن لحظه که می بینی آنقدر این قلب حقیر ارزشمند شده است که خدا با همه عظمت بیکرانش آن را لایق شمرده و بر گزیده.

 و تو هنوز متعجب و مبهوتی که این افتخار و سعادت آسمانی چگونه و ازچه رو

از آن تو شده است!!!!!!

روح ما

وقتی یه آیینه بزرگ میشکنه و به قطعات خیلی کوچیک تقسیم میشه

باز هم هر قطعه از اونو برداری و نگاه کنی عکس خودتو میتونی توی اون ببینی

وقتی خداوند حضرت آدم را افریده از روح خودش در اون دمید تا جون بگیره زنده بشه و این همون مصداق آیه "نفخت فیه من روحی "یعنی از روح خود در او دمیدم است

یعنی تکه ای از روح خالق بزرگ باعث زنده شدن حضرت آدم شد

و حالا امروز ما همون آینه کوچیکایی هستیم که تکه ای از روح خدا را داریم

و اگه دقت کنیم میبینیم هممون خاصیت خلق کردن و خلاق بودن را داریم


آغاز سال نو

خدای عزیز از تو سپاسگذارم که امروز ذهن مرا از خوابی عمیق بیدار کردی

از تو متشکرم که به من کمک کردی تا بدانم زندگی سرشار از سختی درد رنج اندوه و ازمایش الهی است میدانم تنها راه غلبه بر این ناملایمات و مواجه شدن با انها اصلاح درون است

با آغاز سال کنترل ذهنم را به دست خواهم گرفت از تجربیات زندگی اموخته ام  اگر منفی باف باشم نتیجه منفی خواهم گرفت اما اگر مثبت بیندیشم نتیجه همواره مثبت خواهد بود

با آغاز سال پیش از پیش مراقب سلامتی خود خواهم بود چون وجود من تنها سرمایه ام برای رسیدن به ارزوهایم در زندگی است

با آغاز سال به خود بیاموزم تا در برخورد با مردم دلسوز ومتواضع باشم و سعی کنم دیگران را در الویت قرار دهم و محبت کنم چون...

 افراد تنها شانس تقسیم کردن عشق مهربانی و برکت خداوند هستند..

با آغاز سال به خود  اهمیت  سخت کوشی. راستی. مدیریت زمان .صرفه جویی .ابتکار. برنامه ریزی عزم و اراده .صبر و شکیبایی. مقاومت و پایداری .شور و اشتیاق .همکاری .ایمان و اعتماد به خویشتن را خواهم اموخت. این خصوصیات رمز و راز موفقیت در هر زمینه ای است

با آغاز سال کنترل احساساتم را به دست خواهم گرفت و خود را تشویق میکنم تا همانند یک انسان بالغ رفتار کنم

با آغاز سال کنترل زبانم را در دست بگیرم و از این به بعد در صحبت با نزدیکانم محتاط و با ادب باشم چون خیلی از چیزها از نیروی زبان برمیخیزد

با آغاز سال دیگر چنین جملاتی را بر زبان نیاورم شکست نا امیدی .نا کامی غیر ممکن

و سر انجام با آغاز سال دیگر تنها خدا را شریک تصمیم ها و برنامه های خود قرارمیدهم

دگر با وجود او میتوانم هرکاری را که دیگران فکر میکنند غیر ممکن است انجام دهم

چون مخلوقی هستم که به دستان خداوند بزرگ افریده شدم و مسئولیتی دارم که باید انرا به انجام برسانم..

  زندگی را زندگی کنیم (آخرین پست سال 86)

پس این ها همه اسمش زندگی است
دلتنگی ها دل خموشی ها ثانیه ها دقیقه ها


حتی اگر تعدادشان به دو برابر آن رقمی که برایت نوشته ام برسد
ما زنده ایم چون بیداریم
ما زنده ایم چون می خوابیم
و رستگار و سعادتمندیم ...

                  !!!
زیرا هنوز بر گستره ویرانه های وجودمان پانشینی
برای گنجشک عشق باقی گذاشته ایم
                 خوشبختیم

 زیرا هنوز صبح هامان آذین ملکوتی بانگ خروس هاست
سرو ها مبلغین بی منت سر سبزی اند
و شقایق ها پیام آوران ایه های سرخ عطر و آتش
برگچه های پیاز ترانه های طراوتند

و فکر من
واقعا فکر کن که چه هولنک می شد اگر از میان آواها
بانگ خروس ر ا بر می داشتند
و همین طور ریگ ها
و ماه
و منظومه ها
ما نیز باید دوست بداریم ... آری باید
زیرا دوست داشتن با روح ماست
                                                                          حسین پناهی

                                         

  دوست داشته باشید تا دوستتان داشته باشند ..    

  زندگی را زندگی کنیم ..با هم ...

  

 

اشتقاق

 

  وقتی جهان

                   از ریشه جهنم

و آدم                

                   از عدم

وسعی از ریشه های یاس می آید..

 

وقتی که یک تفاوت ساده

          در حرف

 کفتار را به کفتر تبدبل می کند

 

             باید به بیتفاوتی واژه ها

                                و واژه های بیطرفی

                                          مثل نان دل بست

                                            نان را از هر طرف بخوانی نان است

                                                       

                                                                                         زنده یاد  قیصر امین پور

 

                                          به بیطرفی دل بستم

                                                  اینجوری زندگی برام قشنگتره !!

                                               

                       

دوستان من کجایید روز هاتان پرتغالی باد !!!

مانده تا برف زمین اب شود

مانده تا بسته شود این همه نیلوفر وارونه چتر.

نا تمام است درخت.

زیر برف است تمنای شنا کردن کاغذ در باد

و فروغ تر چشم حشرات

وطلوع سر غوک از افق درک حیات .

مانده تا سینی ما پر شود از صحبت سنبوسه و عید

در هوایی که نه افزایش یک ساقه طنینی دارد

و نه اواز پری میرسد از روزن منظومه برف

تشنه زمزمه ام !!

مانده تا مرغ سر چینه هذیانی اسفند صدا بردارد

پس چه باید بکنم

من که در لخت ترین موسم بی چهچه سال

تشنه زمزمه ام ؟؟

بهتر ان است که برخیزم رنگ بردارم

روی تنهایی خود نقشه مرغی بکشم

                                                             سهراب سپهری

 

این زمستون منو از رو برد هوا خیلی سرده !!!

دوستان من کجایید روز هاتان پرتغالی باد !!!

دنبال کسی برو که باعث میشه لبخند بزنی

- Don't go for looks,

they can deceive

Don't go for wealth

even that fades away.

Go for someone who makes u

smile because only a smile makes

a dark day seem bright..

دنبال نگاه ها نرو،

ممکنه فریبت بدن

دنبال ثروت نرو

چون حتی ثروت هم یه روزی نا پدید میشه

دنبال کسی برو که باعث میشه لبخند بزنی

چون فقط یه لبخنده که میتونه

باعث بشه یه روز خیلی تاریک، کاملا روشن به نظر بیاد

...

اینجا نه شرح حال گذشته می نویسند و

نه قصه ی آینده،

از حال هم خبری نیست...

چشم که می دوزی به ته این فنجان،

حالَت را هم مثل چشمهات در می آورند می کنند ته قوطی!

به سیم آخر که نه

زده ام؛

اما

گفتم

از زندگی با ارواح زمینی خسته ام

چقدر ادم ها بی روح و سردن !!

همه می خوان شاگرد اول درس بشن

اما یکی نیست بگه اقا من میخوام شاگرد اول آدمیت بشم

شاگرد اول احساس..

شاگرد اول محبت..

نمیتونم بی معرفتی هاشونا تحمل کنم

قلبم درد می گیره...

حالت تهوع بهم دست می ده....

سردم می شه...

مغزم خالی می شه...

... من نیستم..

از اولش همین جوری بود...

می ترسم...

همه به فکر خودشونن و من به فکر همه ام

یکی که خیلی مهربونه

همش میگه برام دعا کن

منم همش براش دعا میکنم

اما من از مردن میترسم خدا من هنوز جوونم

کی اینجا حاضره بیاد مجلس ختم !!

همه میگن بد موقع است یا هوا سرده یا درگیر امتحانیم

ایشالا واسه سالش یه سر بزنین

گناه داره

بنده خدا

اما پناه میبرم به خدای خودم

اعوذ با الله

یه حس خاص...

 

..

.

هی می گم خاصم باورت نمی شه!!

چه جوری...

یه جوری که انگار ۳۷ تا پروانه توی دلم گیر کردن با یه بچه گربه ی ترسو که از پروانه ها می ترسه و به در و دیوار دلم چنگ می زنه با یه زرافه که گردنش تند تند رشد می کنه و سرش داره از حلقم میاد بیرون با یه فیل گنده که باعث می شه نتونم زانوهامو صاف نگه دارم با یه خرگوش که سرش رو از چاله چوله های دلم میاره بیرون و دستشو دراز می کنه تا پروانه ها رو ناز کنه بعد یهو در میره با یه میمون که دور گردن اون زرافه سرسره بازی می کنه با ۱۴ سنجاب توی سرم که دمشونو می کنن توی گوشم تا صدای کسی رو نشنوم با ۲۴ تا پنگوئن خیس که تازه از آبای قطب در اومدن و خیلی سردن و روی نخاعم سر می خورن تا گرم شن با ۷ تا کوآلا که توی دهنم می شینن تا دهنمو با ناخوناشون واسه همیشه بسته نگه دارن با ۱۲ تا اهو توی چشمام که بتونم بهتر ببینمت با ۲۵۶ تا مرغ دریایی که توی قلبم پرواز می کنن با ۷۷ تا دلفین که توی اقیانوس دلم شنا می کنن و اکروبات کار می کنن...

و صدای خنده ی همشون که توی دلم می پیچه ...

اما من فقط لرزششو حس می کنم!!


همین!!

حس خوبیه!!!

 

شب یلداتون مبارک

خدایا

ما از گرما در حال خفه شدن هستیم....و گر گرفته ایم......!!!

لطفا"...

اگر میشود ما چند ساعتی این نقاب را از چهره مان برداریم.....

 

شب یلداتون مبارک

 

 

 

 

کی گقته زمستون هوا سرده؟؟

تا حالا شده حس کنی که فقط خودت خودتو درک می کنی؟

بعد با خودت دعوات بشه و بگی حالا این مشکل منه به تو چه؟؟

بگی واسه چی نیاز داری درک بشی؟؟

اصلا" کی گفته باید درک شیم؟؟

کی گقته زمستون هوا سرده؟؟

کی گفته  باید همه بیان تو وبلاگت نظر بدن !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

اصلا" کی گفته خدا تنها نمی شه؟؟

اصلا" کی به اون گفته بی محلی کنه؟؟

اصلا" قسمت یعنی چی؟؟

کی گفته دل به دل راه داره؟؟

هان؟؟ خداییش اینو کی گفته؟؟

من این چیزا حالیم نیست...من خسته شدم...چرا؟؟

ببین... تا حالا شده دلت بخواد جای کس دیگه ای باشی؟؟

 

تا حالا شده توی  ظلمت یاس تنها رها شی؟؟

تا حالا شده وقتی داری با کله سقوط می کنی همه تنهات بذارن؟؟

تا حالا شده از همه خسته شی؟؟به خاطر لبخندهای زورکی و دروغ های احمقانه شون...

 

تا حالا شده خودتو تو اتاقت حبس کنی؟؟

اما این چیزا مهم نیست ....

من ادما رو دوست دارم...چون دوست داشتنی هستن...حتی اگه بی لیاقت باشن...من از حق  خودم به خاطر بقیه می گذرم چون می دونم اونا هیچ وقت چنین کاری رو نمی کنن...می خوام طعم محبت رو به همه بچشونم چون... فکر می کنم خوب باشه...من کاری رو می کنم که فکر می کنم درسته...

چرا باید بقیه برام تصمیم بگیرن؟؟

این زندگیه منه...........پس حتما" باید توش باشم...

چه طوره که یه کم از وقتم رو برای خودم بذارم...

برای حرف هایی که کسی نمی خواد بشنوه...

برای شکسته شدن بغض کودکانه ام...

برای ارام شدنم...

برای افسوس هایم...برای ارزو هایم...برای تنهایی هایم...

برای لرزیدن شانه هایم...

برای شکستن غرورم...

 

 

گوش کن...

وزش ظلمت را می شنوی؟

من غریبانه به این خوشبختی می نگرم..

من به نومیدی خود معتادم....

فقط حس می کنم دلم واسه ی اون خودم بودن هام تنگ شده...

 

       گوش کن................ وزش ظلمت را می شنوی؟؟

 

 

به همین سادگی...به همین خوشمزگی

 

خداجان ما امید داریم که شما هدیه ای را بخواهید به ما بدهید....

و باز هم به خود امید دادیم

که هدیه ما را با کاغذ مشکلات کادو نکرده اید

اما لطفا از کاغذهای رنگی تر استفاده کنید

و زیاد هم چسب نزنید

. آخر باز کردنش خیلی سخت است

 

خدایا چقدر کار میکنید....

پس کی میخواهید راحت بنشینید و یک استکان چای راحت بخورید؟

فردا مهمان ما

چای و استکانش نیز با ما

اما لطفا آن دسته چک اتان را نیز با خود بیارید و این خواسته های ما را وصول کنید

 

خدا

 

(( جدی نگیرید حرفامو یه کم ))

احساس رضایت داریم از زندگی....به همین سادگی...به همین خوشمزگی

دلم خدا می خواهد...

من احساس می کنم که نشسته ام و زمان را می نگرم که می گذرد...

همین و همین........

حسی عجیب از درونم طغیان می کند...

شاید...

مثل پرواز....

پروازی بلند....

عروج....

اما

یه پرنده است

که از پرواز خود خسته است.........

نمی دانم.........

دلم خیلی چیزها می خواهد....

دوست می خواهد....

امید می خواهد...

نور می خواهد....

ارا مش می خواهد...

دلم خدا می خواهد...

 

خدایا ....

هیچی...

گفتم..

شاید تنها باشی....

بخوای گپ بزنیم...

اگه خواستی بیا...

منم خیلی حرفا دارم باهات.........

کلی....

نگاهم كن  . . .نمي آيي

چه قدر خسته ام     تنها و غريب      گوشه اي شكسته ام

كنارم شمعي افروخته

كنارش بال و پري سوخته  . . .

سراپا حيرتم از تو

سراپا حيرتم از خود

سپاه غم سرازير است به سوي قلب خونينم

آشيان قلب من خاليست

             در اين صحراي آتش زا , كنون من ماندم و يادت

                                               نگاهم كن  . . .نمي آيي ؟ ؟ ؟

 

خاطرات یک هفته من

دیروز اولین روزی شد که من و مهسا دوتایی کلاسها مون لغو شد همیشه شنبه ها تا 2:30 کلاس داشتیم

و دیروز اولین شنبه ای بود که 11.30 تعطیل شد

تصمیم گرفتیم بریم دیدن استاد شیمی کنکورمون جناب اقای یزدانی

یعنی از اول مهر میخواستیم بریم ولی نمیشد چون کلاسش شنبه ها بود

خلاصه کلی خوشحال شدیم که چنین موقعییتی پیدا شد و رفتیم

خیلی خوشحال شد کلی تحویلمون گرفت کلی از رشته های قبول شده جفتمون تعریف کرد !!!!

انرزی ش خیلی بالا یه چیزی میگم یه چیزی میشنوین خیلی باحاله

توی این 12 13 سال استاد به این خوبی نداشتم

راستی دو تا کتاب هم براش خریدیم عشق در زندگی مولانا و خدا را اینگونه بشناسیم

امضا کردیم تا ریخ زدیم

این هفته یه خبر خوشحالی بهم رسید که نمیشه گفت ولی اینقدر خوشحال شدم که دیگه کم مونده بود پرواز کنم

اولین کاری که کردم تلفن کردم مهسا کلی با هم جیغ کشیدیم و خوشحالی کردیم

نمیتونستم به کسی بگم چون فقط مهسا میدونست مجبور شدم ساعت 10:30 شب بهش زنگ بزنم و با هم جیغ بکشیم

سقف اتاقم ترک برداشت تا حالا به این شدت خوشحال نشده بودم

اون شعری که اون با لا نوشتم هیچ ربطی به اوضاع روحیم نداره

خیلی شادم از زندگیم هم فوق العاده راضیم از همه چی

به هرچی که فکرشو کنم میبینم که خدا بهترین ها را بهم داده توی همه چی

هیچی برام کم نگذاشته اینجا میگم که یادم بمونه

همه کار های خدا با مصلحته همه کار هاش روی اصول

اینو با تمام وجودم باور دارم

ببین :

when you ask something of GOD

. if he said YES.he gives you what you want

.

if he said NO he gives you something better

God if said wait he gives you the BEST

من عاشق این جمله هام هروقت اتفاق ناخوشایندی می افته این جمله ها را با خودم تکرار میکنم

اونوقت یاد تمام بهترین هام میافتم

و هی خدا را شکر میکنم

چندین بار توی نظر قبلی پرسیدم کی میدونه یه آدم چی جوری به خدا نزدیک میشه

ولی کسی جوابمو نداد

!!!!

خواهش ازتون میکنم این سوال منو جواب بدید !!!

فقط قران یا نماز که انسانو میبره بهشت ؟؟؟؟؟

یه چند تا کتاب میخوام بخرم

اونایی که اهل کتابن به من یه 2 . 3 تا کتاب خوب معرفی کنن در هر زمینه ای باشه مهم نیست

فقط مهم اینه که دلچسب باشه

و

به علت اینکه فوق العاده مزاحم تلفنی های بد پیدا کردم خط گوشیمو واگذار کردم

راحت شدم

یه خط جدید یه شماره جدید

تصمیم گفتم این شمارمو به هیشکی ندم چون دیگه اعصاب مزاحم تلفنی از نا کجا اباد را ندارم

معلوم نیست شماره من اونجا چیکار میکنه !!!!

واقعا که برای تمام مزاحم تلفنی های دنیا متاسفم چه اعصاب راحتی دارن

از تلفن عمومی سر چهار راه وقت و بی وقت زنگ میزنن خیلی خنده داره نه ؟؟

خوشحالم که راحت شدم

از هرچیزی که مخل اعصابم بشه میگذرم حتی خط تلفن همراه

این به نظرم یه زندگی مطلوب

ازاد و بدون هیچ گونه دلبستگی ...

ازاد از تمام تجملات زندگی ..

من عاشق اینجور زندگیم ...شما چطور ؟؟

دلتنگی...

قرار بود توی این پست از دانشگاه .. بنویسم ولی دیدم حسش ندارم

دلم خیلی تنگ بود تصمیم گرفتم از همین دلتنگی بنویسم

دلتنگي خيلي بده . نه؟ تا حالا شده دلتنگ بشي ؟  . هرچي و هر كسي كه يه روزگاري باهاش بودي و ازش خاطره ها داري .

من كه يه چند وقته بدجوري دلم هواي بعضي تعلقات گذشته ام رو كرده .

 

دلم تنگ شده واسه معصوميت بچگيم .برا اون روزايي كه مي دونم خدا خيلي بيشتر از الانم دوستم داشته

دلم تنگ شده برای نقاشی های بچگیم البته نقاشی که نبود خط خطی بود

 

دلم تنگ شده برای درس های دبستان تصمیم کبری .. حسنک کجایی ..مهمان ناخوانده ...دهقان فداکار..

 

دلم تنگ شده واسه معلم های دبستانم از اول تا پنجم.

برای تمام دوستایی که تو این 12 سال باهاشون بودم

برای بچه های گروه 7 کوتوله

که الان هر کدومشون یه جایی ان ولی امیدوارم همشون خوشحال و شاد باشن

 

دلم تنگ شده واسه خواهرم شهرزاد کسی که حالا فقط می تونم دو ماهی یکبار ببینمش اونم فقط چند روز ولی امیدوارم که همیشه شاد باشه

 

دلم تنگ شده واسه كسي كه خيلي دوستش دارم ، مثل يه خواهر. مهسا عزیزم . يعني چي مي خواد بشه ؟ مي دونم كه قراره فاصله بين من و تو خيلي بيشتر از الانمون بشه . پس تا اون روز ، با من حرف بزن . با من كه شكسته تر از شاخه ها هستم ، مني كه سرگردان تر از ابرهاي همين حواليم ، با من حرف بزن از گفته هاي ناگفته دلت . از اضطراب كوچه باغهاي بيقراري ، از واهمه تنهايي ، از لحظات بي كسي ... .

 

نمي دونم تا چه حد تونستم تو این چند سال مونس تو باشم شايد من نتونسته باشم اونجوري كه مي خوام براي تو

همدم باشم اونم هميشه به خاطر مشكلات خودم بوده ولي تو هميشه براي من خيلي بيشتر از يه دوست بودی

دلم نمی خواست این پست جدیدم بگذارم تا تو نظر پست قبلیو بدی ولی شاید نتونستی بیای و من درکت میکنم

 

.فقط میتونم با دعا برات بخوام هميشه سالم ،موفق ،اميدوار باشی و خداوند هميشه چهره زیبایت رو با قلم موي شادي و نشاط و خوشبختي آراسته بكنه . .

 

دلم تنگ شده براي آسمون آبي دل هاي آدما .

خيلي وقته كه حس مي كنم از آسمون روشن و بي ابر دلاي آدما خبري نيست نمی دونم چرا !!

شما هم این احساسو دارین ؟؟؟؟

 zendegiii

و آخر از همه

دلم واسه خدا تنگ شده

منو درگیر خودت کن تا جهانم زیر و رو شه

تا سکوت هر شب من با هجومت روبه رو شه

بی هوا بدون مقصد سمت طوفان تو میرم

منو درگیر خودت کن بلکه ارامش بگیرم

با خیال تو هنوزم مثل هر روز و همیشه

هرشب حافظه من پر تصویر تو میشه

با من غریبگی نکن

با من که در گیر توام

چشماتو از من بر ندار

من مات تصویر توام

 

تو همین جاییو هر روز من به تنهایی دچارم

منو نزدیک خودم کن تا تو را یا دم بیارم