شب یلداتون مبارک
خدایا
ما از گرما در حال خفه شدن هستیم....و گر گرفته ایم......!!!
لطفا"...
اگر میشود ما چند ساعتی این نقاب را از چهره مان برداریم.....
شب یلداتون مبارک
خدایا
ما از گرما در حال خفه شدن هستیم....و گر گرفته ایم......!!!
لطفا"...
اگر میشود ما چند ساعتی این نقاب را از چهره مان برداریم.....
شب یلداتون مبارک
تا حالا شده حس کنی که فقط خودت خودتو درک می کنی؟
بعد با خودت دعوات بشه و بگی حالا این مشکل منه به تو چه؟؟ بگی واسه چی نیاز داری درک بشی؟؟ اصلا" کی گفته باید درک شیم؟؟ کی گقته زمستون هوا سرده؟؟ کی گفته باید همه بیان تو وبلاگت نظر بدن !!!!!!!!!!!!!!!!!!!! اصلا" کی گفته خدا تنها نمی شه؟؟ اصلا" کی به اون گفته بی محلی کنه؟؟ اصلا" قسمت یعنی چی؟؟ کی گفته دل به دل راه داره؟؟ هان؟؟ خداییش اینو کی گفته؟؟ من این چیزا حالیم نیست...من خسته شدم...چرا؟؟ ببین... تا حالا شده دلت بخواد جای کس دیگه ای باشی؟؟ تا حالا شده توی ظلمت یاس تنها رها شی؟؟ تا حالا شده وقتی داری با کله سقوط می کنی همه تنهات بذارن؟؟ تا حالا شده از همه خسته شی؟؟به خاطر لبخندهای زورکی و دروغ های احمقانه شون... تا حالا شده خودتو تو اتاقت حبس کنی؟؟ اما این چیزا مهم نیست .... من ادما رو دوست دارم...چون دوست داشتنی هستن...حتی اگه بی لیاقت باشن...من از حق خودم به خاطر بقیه می گذرم چون می دونم اونا هیچ وقت چنین کاری رو نمی کنن...می خوام طعم محبت رو به همه بچشونم چون... فکر می کنم خوب باشه...من کاری رو می کنم که فکر می کنم درسته... چرا باید بقیه برام تصمیم بگیرن؟؟ این زندگیه منه...........پس حتما" باید توش باشم... چه طوره که یه کم از وقتم رو برای خودم بذارم... برای حرف هایی که کسی نمی خواد بشنوه... برای شکسته شدن بغض کودکانه ام... برای ارام شدنم... برای افسوس هایم...برای ارزو هایم...برای تنهایی هایم... برای لرزیدن شانه هایم... برای شکستن غرورم...
گوش کن... وزش ظلمت را می شنوی؟ من غریبانه به این خوشبختی می نگرم.. من به نومیدی خود معتادم....
گوش کن................ وزش ظلمت را می شنوی؟؟
خداجان ما امید داریم که شما هدیه ای را بخواهید به ما بدهید....
و باز هم به خود امید دادیم
که هدیه ما را با کاغذ مشکلات کادو نکرده اید
اما لطفا از کاغذهای رنگی تر استفاده کنید
و زیاد هم چسب نزنید
. آخر باز کردنش خیلی سخت است
خدایا چقدر کار میکنید....
پس کی میخواهید راحت بنشینید و یک استکان چای راحت بخورید؟
فردا مهمان ما
چای و استکانش نیز با ما
اما لطفا آن دسته چک اتان را نیز با خود بیارید و این خواسته های ما را وصول کنید
خدا
(( جدی نگیرید حرفامو یه کم ))
احساس رضایت داریم از زندگی....به همین سادگی...به همین خوشمزگی
همین و همین........
حسی عجیب از درونم طغیان می کند...
شاید...
مثل پرواز....
پروازی بلند....
عروج....
اما
یه پرنده است
که از پرواز خود خسته است.........
نمی دانم.........
دلم خیلی چیزها می خواهد....
دوست می خواهد....
امید می خواهد...
نور می خواهد....
ارا مش می خواهد...
دلم خدا می خواهد...

خدایا ....
هیچی...
گفتم..
شاید تنها باشی....
بخوای گپ بزنیم...
اگه خواستی بیا...
منم خیلی حرفا دارم باهات.........
کلی....